سفارش تبلیغ
صبا ویژن
در قرآن درمان بزرگترین درد هست : درد کفر و نفاق و گمراهی وسرگشتگی [امام علی علیه السلام]
::تعداد بازدید کنندگان::

211080

::بازدید امروز::

3

::بازدید دیروز::

39

 
::اوقات شرعی ::

 
::درباره خودم::
سید موسوی - کهف الشهدا
سید موسوی
خداوندا روزی شهادت می خواهم که از هم چیز خبری هست الا شهادت
::لینک به لوگوی من::
سید موسوی - کهف الشهدا
::لینک به پیروان راه شهدا::
::لوگوی وبلاگ پیروان راه شهدا::








































::آوای آشنا::

::وضعیت من در یاهو ::

یــــاهـو

::فهرست موضوعی یادداشت ها ::

بازی روزگار . خرمشهر . شب قدر . فاطمیه . کربلا ، جبهه ، اباعبدالله . ماه رمضان .

::آرشیو ::

شهدا
حدیث درباره شهادت
عمومی
رهبری
بهار 1387
تابستان 1387
پاییز 1387
آذر 1387
دی 1387
اردیبهشت 1388
خرداد 1388
شهریور 1388
مهر 1388
آبان 1388
آبان 88
آذر 88
بهمن 88
اسفند 88
فروردین 89
خرداد 89
مرداد 89

::جستجوی سریع ::
 :جستجو

با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!

::اشتراک ::

 

نویسنده مطالب زیر:   سید موسوی  

نگاه اول:

مدیر پشت میز خود  نشسته است و به اخبار تلویزیون گوش می‌کند. اتاق بزرگ و شیک است. چند کوزه گل بزرگ گوشه اتاق است ،یک قاب بزرگ گل هم آن طرف اتاق.

کارمند سالمندی که موهای جوگندمی دارد، نزدیک در ایستاده و پا به پا می‌کند.

مدیر کل: چیه صادقی! دیگه چی شده؟!

کارمند: چیزی نشده جناب مهندس! فقط خواستم به عرض برسانم این کولرهای اتاق‌‌ها خرابند هر چقدر هم به این پشتیبانی می‌گوییم، می‌گویند یک هفته طول می‌کشد تا تعمیر شود. هوا هم گرمه، هم کارمندها کلافه می‌شوند هم مردم.

مدیر کل: خب من چیکار کنم؟

کارمند: یکی‌شان می‌گفت: دستور شما در سرعت دادن به کار بی‌تأثیر نیست.

مدیر کل: ببین جانم، هر کاری روال قانونی و اداری خاص خودش رو داره. اگر هم چشمتون به کولر این اتاقه که این یکی کفاف همه‌ی اتاق‌ها را نمی‌ده!در ضمن داری میری اون در رو هم پشت سرت ببند!

                                                                                     *******

شهید رجایی

گفته بود دفتر کار نخست‌وزیر مردمی باید در میان مردم باشد.

ساختمان قدیم آموزش و پرورش در خیابان اکباتان انتخاب شد.

گفت هزینه‌ها حداقل باشد، فقط تعمیر.

حراست گفت: «شیشه‌ها هم باید ضد گلوله شوند.»

مسئول تعمیرات، کف اتاق نخست‌وزیر را هم موکت کرده بود.

وقتی صورت هزینه‌ها را دید عصبانی شد.

ساعت 11 شب بود. از خستگی داشت می‌افتاد پشت میز.

گفت: «من چه نخست‌وزیری هستم که باید روی موکت با کفش راه بروم و مردمی محروم در دورترین نقاط کشور چیزی نداشته باشند روی آن بخوابند؟!...برای من باید رنج مردم محسوس باشد»‌. 1

                                                                                     ****** 

 کارمان زودتر تمام شده بود و به خانه برمی‌گشتیم. به راننده‌اش گفت:

«همین‌جا بایست! کار دارم.»

فکر کردم این وقت شب، در میدان سرچشمه چه کار مهمی ممکن است داشته باشد.

همه غافلگیر شده بودیم.

«چه کاری دارین؟ نمی‌شه بعداً انجام دهیم؟!»

گفت:

«می‌خواهم کمی پرتقال بخرم».

گفتم:

«اجازه بدین یکی از محافظان بخرد»

گفت:

«خودم باید بخرم تا بی‌واسطه در جریان تلاش مردم.

وضع خرید و فروش، قیمت اجناس، نگاه و احساس نسبت به کارکرد و سود و زیانش باشم.

ضمناً خودم هم می‌خواهم وظیفه شخصی‌ام از یادم نرود.»2

                                                                                 ****** 

شهید رجایی

 یک روز تعطیل قرار بود هیئت دولت بروند قم. برای زیارت و دیدار با مراجع حوزه علمیه.

گفت: «همه با یک اتوبوس می‌رویم»

گفتیم: «آخر چنین مسئله‌ای بی‌سابقه است».

گفت: «اولا این سفر به قصد زیارت است.

با این مشکلات ثوابش هم بیشتر است.

دوم اینکه دسته جمعی بیشتر خوش می‌گذرد،

سوم اینکه

وقتی همه در یک اتوبوس باشند، وقت دارند تا در مورد مشکلات وزارتخانه‌هاشان و مسائل جاری با همدیگر صحبت کنند.

می‌شود یک جلسه‌ی سیار.

بالاخره هم این وزرا باید از مشکلات مردم یا وسایل عمومی و شرایط راه‌ها و جاده‌ها با خبر شوند یا نه؟» 3

                                                                              ******

همه سر سفره‌ی ناهار منتظر بودند. نخست‌وزیر تازه حرف‌هاش با مردم تمام شده بود.

نشسته بود و به سفره نگه می‌کرد. دو نوع خورشت و کمی مخلفات دیگر!

گفت:

«چرا اینهمه غذاهای متنوع؟! مگه ما مسئول اداره‌ی حکومت این مردم رنجدیده نیستیم.

چرا سر سفره‌ای بنشینیم که بسیاری از این مردم هنوز به این غذاها دسترسی ندارند.»

چند نفر زیر لب زمزمه کردند که این غذا ساده و معمولی است.

گفت:

«انقلاب شده و ارزش‌ها تغییر کرد.

من همین الان به این مردم محروم سفارش کردم که در برابر رنج‌‌ها و کمبودها صبر کنند و صرفه‌جویی!

اگر فکر می‌کنید این مقدار غذا برای هر نفر معمولی و طبیعی است، من که نخست‌وزیر مردم محروم هستم، حق دارم که از خوردن این غذا خودداری کنم.» 4

پی‌نوشت‌ها:

1- محمدعلی رجایی

2- محمدعلی رجایی

3- محمدعلی رجایی

4-محمد علی رجایی


منبع:کتاب خدمت از ماست


دوشنبه 89/5/11   ساعت 12:28 صبح

نویسنده مطالب زیر:   سید موسوی  

دعای قنوت :

خیلی اشکش را نگه می داشت ، توی چشمش ، همسرش فقط یکبار گریه اش را دید ، وقتی امام رحلت کرد. دوستش می گفت: « ما که توی نماز قنوت میگیریم از خدا می خواهیم که خیر دنیا و آخرت را به ما اعطا کند و یا هر حاجت دیگری که برای خودمان باشد اما صیاد تو قنوتش هیچ چیزی برای خودش نمی خواست. بارها می شنیدم که می گفت ( اللهم احفظ قاعدنا الخامنه ای ) بلند هم می گفت از ته دل ...».

 

نگقتن بسم الله :

اوایل جنگ بود . در جلسه ای بنی صدر بدون « بسم الله » شروع کرد به حرف زدن ، نوبت که به صیاد رسید به نشانه ی اعتراض به بنی صدر که آن زمان فرماده کل قوا بود ، گفت :« من در جلسه ای که اولین سخنرانش بی آنکه نامی از خدا ببرد ، حرف بزند ، هیچ سخنی نمی گویم . »

امداد غیبی : 

در عملیات طریق القدس ارتش و سپاه که با هم دو لشگر و اندی داشتند ، برای حمله به دشمن به 110 هزار گلوله فقط از یک نوع مهمات نیاز داشتند و ما از این نوع گلوله فقط سیزده هزار تا داشتیم . وقتی آن برادر مسئول آتش ، این برآورد علمی را به ما نشان داد ، اصلا نفهمیدیم چطور شد که گفتیم : شما بقیه کار ها را بکنید ، مهمات در راه است و می رسد . بلافاصله به خدا پناه بردیم که خدایا این چه بود که ما گفتیم . فقط همین را بگویم تا موقعی که بچه ها بستان را گرفتند تا آن موقع ، آن برادر مسئول آتش یادش رفته بود که مهمات چه شد ؟

پول :

می گفت : « پول برای من با کثافت فرقی نمی کند » . الان کسی این حرفها را باور نمی کند ، اما علی بعد ازپیوستن به دانشگاه افسری ، همه حقوق خود را به من می داد می گفت : مادر ، من یک جور گلیم خود را از آب بیرون می کشم ، اما شما 5 تا پسر و 2 تا دختر دارید. البته بعد از ازدواج نیز باز بخشی از حقوقش را برای ما می فرستاد و تا وقتی شهید شد ای مقرری قطع نمی شد. علی می گفت بابا چطور با این حقوق ناچیز بازنشستگی که تازه همین چند وقت پیش شد 120 هزار تومان ، می توان این خانواده شلوغ و پر رفت و آمد را بچرخاند .

مزد :

قرار بود صبح روز عید غدیر برود به خدمت آقا و درجه ی سرلشگری اش را بگیرد . همه تبریک گفتند خودش می گفت : « درجه گرفتن فقط ارتقای سازمانی نیست و قتی آقا درجه را روی دوشم بگذارند . حس می کنم ازم راضی هستند . وقتی ایشان راضی باشد امام عصر ( عج ) هم راضی اند . همین برایم بس است . انگار مزد تمام سالهای جنگ را یکجا بهم داده اند .»

بهشت زهرا (س) :

صبح روز بعد از خاکسپاری ، خانواده اش نماز صبح را خواندند و از آن طرف رفتند بهشت زهرا(س) ، سر قبر صیاد . اما پیش از آنها کسی دیگری هم آماده بود آقا که گفت « دلم برای صیادم تنگ شده ، مدتی است ازش دور شده ام . »


روحش شاد و یادش گرامی .


صلوات


دوشنبه 89/3/3   ساعت 5:11 عصر

نویسنده مطالب زیر:   سید موسوی  

بیعت نامه «شهید آوینی» با «مقام معظم رهبری»

هنرمندان از سید مرتضی آوینی می گویند

شهید آوینی در خطاب به مقام معظم رهبری: بسیارند کسانی که می دانند شمشیر زدن در رکاب شما برای پیروزی حق از همان ارجی در پیشگاه خدا برخوردار است که شمشیر زدن در رکاب حضرت حجت (س) و نه تنها آماده که مشتاق بذل جان هستند. سر ما و فرمان شما.

به گزارش خبرگزاری فارس، شهید سید مرتضی آوینی در سال 1371 نامه ای را خطاب به مقام معظم رهبری نامه ای را نوشته و ارسال نمودند که حاوی مطالب مهمی پیرامون برخی مشکلات فرهنگی کشور بود. متن کامل این نامه تا امروز منتشر نشده است اما آن چه خواهید خواند مقدمه نامه مذکور است:

خدمت رهبر معظم انقلاب اسلامی، نائب امام عصر (ع) حضرت آیت الله خامنه ای ایدکم الله تعالی بتاییداته الخاصه.

سلام علیکم و رحمة الله و برکاته. امتثال امر فرصتی برای عرض ارادت در این مرقومه باقی نمی گذارد لذا حقیر مستقیما با استمداد از فضل بی منتهای رب العالمین وارد در اصل مطلب می شوم بعد از عرض این مختصر که:

ما با حضرتعالی به عنوان وصی امام امت (ره) و نایب امام زمان (عج) تجدید بیعت کرده ایم و تا بذل جان در راه اجرای فرامین شما ایستاده ایم، همانگونه که پیش از این درباره امام امت (ره) بوده ایم و بسیارند هنوز جوانانی که عشق به اسلام و شور رضوان حق آنان را در میدان انقلاب نگاه داشته باشد، با همان شوری که پیش از این داشته اند.

مقام معظم رهبری

 خدا شاهد است که این سخن از سر کمال صدق و از عمق قلوب همان جوانانی سرچشمه گرفته است که در تمام این هشت سال بار جنگ بر شانه های ستبر خویش کشیدند. ما به جهاد فی سبیل الله عشق می ورزیم. و این امری است فراتر از یک انجام وظیفه خشک و بی روح. این سخن یک فرد نیست، دست جماعتی عظیم است که به سوی حضرت شما دراز شده تا عاشقانه بیعت کند، بسیارند کسانی که می دانند شمشیر زدن در رکاب شما برای پیروزی حق از همان ارجی در پیشگاه خدا برخوردار است که شمشیر زدن در رکاب حضرت حجت (س) و نه تنها آماده که مشتاق بذل جان هستند. سر ما و فرمان شما.

کمترین مطیع شما سید مرتضی آوینی.                                                                                    منبع:  فارس نیوز


پنج شنبه 89/1/19   ساعت 8:44 عصر

نویسنده مطالب زیر:   سید موسوی  

اتل متل یه بابا

دلیر و زار و بیمار

اتل متل یه مادر

یه مادر فداکار                                         

جانباز

اتل متل بچه‌ها

که اونارو دوست دارن

آخه غیر اون دوتا

هیچ کسی رو ندارن

مامان بابا رو می‌خواد

بابا عاشق اونه

به غیر بعضی وقتا

بابا چه مهربونه

وقتی که از درد سر

دست می‌ذاره رو گیجگاش

اون بابای مهربون

فحش می‌ده به بچه‌هاش

همون وقتی که هرچی

جلوش باشه می‌شکنه

همون وقتی که هرچی

پیشش باشه می‌زنه

غیر خدا و مادر

هیچ‌کسی رو نداره

جانباز

اون وقتی که باباجون

موجی می‌شه دوباره

دویدم و دویدم

سر کوچه رسیدم

بند دلم پاره شد

از اون چیزی که دیدم

بابام میون کوچه

افتاده بود رو زمین

مامان هوار می‌زد

شوهرمو بگیرین

مامان با شیون و داد

می‌زد توی صورتش

قسم می‌داد بابارو

به فاطمه، به جدش

تو رو خدا مرتضی

زشته میون کوچه

بچه داره می‌بینه

تو رو به جون بچه

اقا و جانبازان

بابا رو کردن دوره

بچه‌های محله

بابا یه هو دوید و

 زد تو دیوار با کله

هی تند و تند سرش رو

بابا می‌زد تو دیوار

قسم می‌داد حاجی رو

حاجی گوشی رو بردار

نعره‌های بابا جون

پیچید یه هو تو گوشم

الو الو کربلا

جواب بده به گوشم

مامان دوید و از پشت

گرفت سر بابا رو

بابا با گریه می‌گفت

کشتند بچه‌هارو

بعد مامانو هلش داد

جانباز

خودش خوابید رو زمین

گفت که مواظب باشین

خمپاره زد، بخوابین

الو الو کربلا

پس نخودا چی شدن؟

کمک می‌خوایم حاجی جون

بچه‌ها قیچی شدن

تو سینه و سرش زد

هی سرشو تکون داد

رو به تماشاچیا

چشماشو بست و جون داد

بعضی تماشا کردن

بعضی فقط خندیدن

اونایی که از بابام

فقط امروزو دیدن

سوی بابا دویدم

بالا سرش رسیدم

از درد غربت اون

هی به خودم پیچیدم

درد غربت بابا

غنیمت َنبرده

شرافت و خون دل

نشونه‌های مرده

ای اونایی که امروز

دارین بهش می‌خندین

برای خنده‌هاتون

دردشو می‌پسندین

امروزشو نبینین

بابام یه قهرمونه

یه‌روز به هم می‌رسیم

بازی داره زمونه

موج بابام کلیده

زنده یاد سپهر

قفل در بهشته

درو کنه هر کسی

هر چیزی رو که کشته

یه روز پشیمون می‌شین

که دیگه خیلی دیره

گریه‌های مادرم

یقه تونو می‌گیره

بالا رفتیم ماسته

پایین اومدیم دروغه

مرگ و معاد و عقبی

کی میگه که دروغه؟


شنبه 88/12/15   ساعت 12:11 صبح

نویسنده مطالب زیر:   سید موسوی  

باید با تمام قوا در صحنه بود125245_956.jpg


حضرت آیت الله خامنه ای، 22 بهمن را متعلق به ملت ایران، امام بزرگوار (ره)، و شهدا دانستند و تأکید کردند: دشمن تلاش دارد این ثروت عظیم ملی را متزلزل کند، بنابراین باید با تمام قوا در صحنه بود و عاقلانه و مدبرانه حرکت کرد...رهبر انقلاب خاطرنشان کردند: موضع گیری دو پهلوی خواص مطلوب نیست و خواص باید مواضع خود را در قبال سخنان و اقدامات دشمن، شفاف بیان کنند.
رهبر معظم انقلاب اسلامی تاکید کردند: هنگامی که عده ای در فضای فتنه و غبارآلودگی، با زبان، اسلام را نفی و در عمل نیز جمهوریت نظام را نفی می کنند و انتخابات را زیر سؤال می برند، انتظار از خواص این است که مرز و موضع خود را شفاف مشخص کنند.

به گزارش پایگاه اطلاع‌رسانی رهبر معظم انقلاب، حضرت آیت الله خامنه‌ای رهبر انقلاب اسلامی امروز در دیدار مسئولان شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی و رؤسای ستادهای دهه فجر سراسر کشور، مهمترین ویژگی انقلاب اسلامی ایران و مراسم سالگرد انقلاب در سی سال گذشته را حضور انبوه و متحد مردم به عنوان عناصر اصلی شکل گیری انقلاب اسلامی و دلبستگی آنان به شعارهای اساسی انقلاب دانستند و تأکید کردند: در دوران فتنه و غبارآلود بودن فضا، وظیفه همه بویژه خواص، موضع گیری شفاف و پرهیز از سخنان و مواضع دو پهلو است.

رهبر انقلاب اسلامی دهه فجر را یک پدیده منحصر بفرد برشمردند و در تبیین این موضوع افزودند

ادامه مطلب...

پنج شنبه 88/11/15   ساعت 8:5 عصر

نویسنده مطالب زیر:   سید موسوی  


بار دیگر محرم از راه رسید و رخت عزا بر تن شد . نمی دونم از کجا شروع کنم ...
چطور بگم ؟! می خواستم تو این پست کمی از حال و هوای محرم تو جبهه ها بگم ولی دیدم نمی تونم آنچه در دل دارم را بنویسم ! آخه چطور می شه حال و هوای کسانی رو وصف کرد که وقتی نام آقاشون رو می شنیدن انگار تو این دنیا نبودن ، دیدم قلم عاجز از اینه که بنویسه چطور بچه ها با چه خلوصی به عشق آقاشون هر روز بعدِ نماز صبح زیارت عاشورا می خوندن و به عشق زیارتِ قبر شش گوشه آقا به سر و سینه می زدن ، واقعاً نمی شه اون حالات را توصف کرد ، وقتی مداح شروع میکرد به نوحه خونی ، اونقدر از خود بیخود می شدن که هیچ زبان و هیچ قلمی نمی تونه حال خوش اونها رو بیان کنه و یا بنویسه ! یادش بخیر وقتی تو چادر نماز خونه گردان جمع می شدیم و با تشکیل هیئت سینه زنی به گردانهای مجاور می رفتیم و اقامه عزا می کردیم .
یاد شهدای عزیز بخیر که با شور حسینی و عشق به ابا عبدالله (ع) در این مراسمات پیشقدم بودن و با خلوص نیت به عزاداری می پرداختن و چه خوش اجر و پاداش خود را از آقا گرفتند و در جوار قرب الهی آرام گرفتند و مهمان خوان حضرتش شدند .
در این مجال خیلی مصدع اوقات دوستان نمی شوم و سطور بالا را هم من باب یادآوری خاطرات گذشته برای خودم ذکر کردم تا یادم باشد که چه دورانی را پشت سر گذاشتم و فراموشم نشود که با چه خوبانی بودم که به واقع نوکر آقا اباعبدالله الحسین (ع) بودن نه مثل منی که فقط ادعای حب اهل بیت دارم و در عمل پایم می لنگد .
در ادامه همه شما عزیزا را به ذکر اشعاری از شاعر دلسوخته و عاشق ، مرحوم آغاسی و جملاتی از شهید اهل قلم ، سید مرتضی آوینی مهمان می کنم .


*******************************************
زنده یاد حاج محمدرضا آغاسی این چنین سروده است :
کربلا ، بیت الحرامی دیگر است
حاجیانش را ، مقامی دیگر است
نیّـتش ، ترک سر و تن گفتن است
در پی اش ، تکبیر ِ در خون خفتن است
شیعه گی آیا شکم پروردن است ؟
یا به روز جنگ ، عذرآوردن است ؟
شیعه یعنی امتزاج نار و نور
شیعه یعنی رأس خونین در تنور
شیعه یعنی بازتاب آسمان
بر سر ِ نی ، جلوه ی رنگین کمان
شیعه باید آب ها را گِل کند
خط سوم را ز خون کامل کند
خط سوم ، خط سرخ اولیاست
کربلا بارزترین منظور ماست


 


*******************************************
شهید آوینی هم چنین گفت :
اما ای دل ! نیک بنگر که زبان رمز چه رازی با تو باز می گوید ؛
( کل ارض کربلا و کل یوم عاشورا )
یعنی اگر چه قبله در کعبه است اما ؛
فاینما تولو فثم وجه الله )
پس به هر طرف روی کنید به سوی خدا روی آورده اید . یعنی هر جا
که پیکر صد پاره تو بر زمین افتد آنجا کربلا است نه به اعتبار لفظ و استعاره ،که در حقیقت و هر گاه که عَلَم‏ ِ قیام تو بلند شود عاشورا است ، باز هم نه به اعتبار لفظ و استعاره .
... نومید مشو که تو را نیز عاشورایی است و کربلایی که تشنه خون توست و انتظار تو را می کشد تا تو زنجیر خاک از پای اراده ات بگشایی و از خود دلبستگی هایش هجرت کنی و به کهف حصین لا زمان و لا مکان ولایت ملحق شوی و فراتر از زمان و مکان خود را به قافله سال شصت و یکم هجری برسانی و در رکاب امام عشق به شهادت رسی .

سه شنبه 88/9/24   ساعت 5:35 صبح

نویسنده مطالب زیر:   سید موسوی  

  من شرم می کنم در روز قیامت در پیشگاه اربابم امام حسین سردر بدن داشته باشم "

 اوبه آورزوی خود می رسد. ودر عملیات فتح المبین درشوش با اصابت خمپاره ایی به سر او سرش از بدنش جدا می شود

 و به شهادت می رسد.

 زندگی نامه .

 شهید حاج شیر علی سلطانی (ذاکر اهل بیت (ع) )در سال ????هجری شمسی در خانواده ای متدین در محله کوشک

 قوامی شیرازدیده به جهان گشود .شهید سلطانی تحصیلات خود را از همان مکتب خانه شروع نمود سپس تا کلاس ششم ابتدایی درس را ادامه داد. به علت شور علاقه بسیاری که به معارف اسلامی داشت در یکی از مدارس حوزه علمیه به تحصیل علوم دینی پرداخت .

 عضویت در سپاه.

 پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سال ????به خاطر علاقه اش به سپاه به عضویت این نهاد مردمی درآمد شهید سلطانی

 در سپاه بعنوان الگوی بارز تقوا و اخلاص وصفا و صمیمیت شناخته شد خصوصا خضوع و افتادگی او بسیار چشم گیر بود بنحویی که پاسداران و  بسیجیان اورا به عنوان یک معلم اخلاقمی می نگریستند.


 شهادت

 شهیدسلطانی از مدت ها قبل خودش را برای شهادت آماده کرده بود شاهد ما بر این مدعا مقبره ایست که از قبل در گوشه ایی از کتابخانه مسجد المهدی( که خود بنیان گذار همین مسجد بود) آماده ساخته بود. وشب ها را در آن به راز  ونیاز و دعا با معبودش می   پرداخت . مقبره ایی که درست به اندازه تن بی سرش حفر شده بود گویی که شهید از قبل می د انسته که پیکرش را بدون سر دفن  خواهند نمود بالاخره در عملیات فتح المبین به درجه رفیع شهادت رسید . پیکر بی سر شهید سلطانی در روز??/?/????درکتابخانه مسجد المهدی (عج)  واقعه در کوشک قوامی شیراز در مکانی که خود شهید آماده کرده بود به خاک سپردند.

 پیکر حاج شیر علی سلطانی

                  

دو وصیتنامه جذاب از آن شهید..

ای همه ی کسانی که مرا دوست می دارید ، از شما تقاضا دارم هنگامی که خبر شهادت من به شما رسید ، ناراحت نشوید و

مبادا خدای ناکرده از جمهوری اسلامی انتقاد بگیرید که همه ی جوان های مردم را به کشتن داد. نه، ما ذلیل بودیم خدا ما را به

واسطه ی این انقلاب عزیز کرد...
ای هزاران بار جان ناقابل من فدای اسلام عزیز باد، مبادا اشکال بگیرید که اگر بالای سر فرزندانش می ماند بهتر بود، نه به خدا این
حرف ها غلط محض است. من، زن و فرزندم رابه خدا می سپارم که خدا بهترین یار و بهترین مدد کار است و از ساحت مقدسش می خواهیم که آن ها را به راه راست هدایت کند. آمین یا رب العالمین.
و از شما می خواهم به جای این فکر ها مشتتان را گره کرده و از ولایت فقیه که همان اسلام راستین است و از این انقلاب و از اهل
بیت عصمت و طهارت سلام الله علیهم اجمعین و از خمینی کبیر این پیر پارسا دفاع نمایید تا خدا شما را در دوعالم یاری کند...."

ای همه انسانهایی که در پی سعادت ابدی هستید اگر می خواهید از چنگال گرگهای درنده و سلطه گرنجات پیدا کنید همگی

 روی به اسلام این آئین نجات بخش روی آورید که فقط اسلام است که با آن می توان بشریت را از همه بد بختیها نجات بخشد به امید آن روز که بشریت آگاه گردد و اسلام عزیز روی آورد. انشالله.........   
اشعاری شهیدسلطانی......

 ای که سرمستی زصهبای شهید
 از دل و جان بشو آوای شهید
 شمع آسا گرچه ما خود سوختیم
 عالم حق را ولی افروختیم
 گشته از خون ، سرخ گر دامان ما
 ماند لیکن نام جاویدان ما
 ای که می خواهید فخر نام ما
 بشنوید از جان و دل پیغام ما
 تا نپیمایید راه اتحاد
 بر شما راه ظفر مسدود باد
 پیروی باید ز آل الله کرد
 دست هر دژخیم را کوتاه کرد
 روی سلطانی به درگاه حسین
 گر شهادت طالبی راه حسین

  سردار بی سر حاج شیر علی سلطانی

                                               


جمعه 88/8/29   ساعت 10:44 عصر
<      1   2   3   4   5   >>   >

Copyright ©  www.persian templates.com