سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند به موسی علیه السلام وحی کرد که دو کفش و عصای آهنین برگیر و آنگاه درزمین سیاحت کن و آثار و عبرتها را بجوی؛ تا آنکه کفشها پاره و عصا شکسته شود . [ابن دینار]
::تعداد بازدید کنندگان::

214559

::بازدید امروز::

7

::بازدید دیروز::

27

 
::اوقات شرعی ::

 
::درباره خودم::
سید موسوی - کهف الشهدا
سید موسوی
خداوندا روزی شهادت می خواهم که از هم چیز خبری هست الا شهادت
::لینک به لوگوی من::
سید موسوی - کهف الشهدا
::لینک به پیروان راه شهدا::
::لوگوی وبلاگ پیروان راه شهدا::








































::آوای آشنا::

::وضعیت من در یاهو ::

یــــاهـو

::فهرست موضوعی یادداشت ها ::

بازی روزگار . خرمشهر . شب قدر . فاطمیه . کربلا ، جبهه ، اباعبدالله . ماه رمضان .

::آرشیو ::

شهدا
حدیث درباره شهادت
عمومی
رهبری
بهار 1387
تابستان 1387
پاییز 1387
آذر 1387
دی 1387
اردیبهشت 1388
خرداد 1388
شهریور 1388
مهر 1388
آبان 1388
آبان 88
آذر 88
بهمن 88
اسفند 88
فروردین 89
خرداد 89
مرداد 89

::جستجوی سریع ::
 :جستجو

با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!

::اشتراک ::

 

نویسنده مطالب زیر:   سید موسوی  

 


  جثه‌ ریزی‌ داشت‌. مثل‌ همه‌ بسیجی ها خوش‌ سیما بود و خوش‌ مَشرَب‌.
  فقط ‌یک‌ کمی‌ بیشتر از بقیه‌ شوخی‌ می‌کرد. نه‌ اینکه‌ مایه‌ تمسخر دیگران‌ شود،
 که‌اصلاً این‌  حرفها توی‌ جبهه‌ معنا نداشت‌. سعی‌ می‌کرد دل‌ مؤمنان‌ خدا را شادکند 
آن‌ هم‌ در جبهه‌ و جنگ‌. از روزی‌ که‌ او به اردوگاه تخریبآمداتفاقات ‌عجیبی‌  رخ داد. 
 لباس های‌نیروهایی که از تخریب برگشته بودن‌ خاکی‌ بود و در کنار ساک هایشان‌ قرار داشت‌، شبانه‌ شسته‌ می‌شد وصبح‌ روی‌ طناب‌ وسط‌ اردوگاه‌ خشک‌ شده‌ بود. 
 ظرف‌غذای‌بچه‌هاهردوسه‌تادسته‌،نیمه‌های‌شب‌خودبه‌خودشسته  ‌می‌شد. 
  هر پوتینی‌ که‌ شب‌بیرون‌ از چادر می‌ماند، صبح‌ واکس‌ خورده‌ و برّاق‌ جلوی‌چادرقرا داشت‌... او  که‌ از  همه‌ کوچکتر و شوختر بود ، وقتی‌ این‌ اتفاقات‌ جالب‌ را  می ‌دید،
 می‌خندید و می‌گفت‌: ـ بابا این‌ کیه‌ که‌ شب ها زورو بازی‌ در می‌آره‌ و لباس‌ بچه‌ها و ظرف‌ غذا رامی‌شوره‌؟و گاهی‌ می‌گفت‌:

«
آقای‌ زورو، لطف‌ کنه‌ و امشب لباسهای‌ منم‌ بشوره‌ وپوتین هام ‌رو هم‌ واکس‌ بزنه‌.»
 
بعد از عملیات‌، وقتی‌ «علی‌ قزلباش‌»  شهید شد ،
 
یکی‌ از بچه‌ها با گریه‌گفت‌: ـ بچه‌ها یادتونه‌ چقدر قزلباش‌ زوروی‌ گردان‌ رو مسخره می‌کرد ... او زورو بود . او زوروگردان‌ بود . من یک شب او را دیدم که مشغول 
 شستن لباس های بچه ها بود وقتی من او را دید خیلی جا خوردم . و به‌ من‌ قسم‌ داد  که‌ به‌ کسی‌ نگم‌.


شهید علی قزلباش


سه شنبه 86/11/23   ساعت 12:44 صبح

نویسنده مطالب زیر:   سید موسوی  

"شهـــــــادت"

 

شهادت شهد شیرین رضای حق است.
شهادت عبارت تمام وکمال اعتماد واعتقاد بخداست.
شهادت تکامل وجودی روح پرخروش و جوشش ،ولی در عین حال مطمئن وآرام شهید است.
شهادت ارث بزرگ اولیـاء خداست.
شهادت نهایت یک حماسه و ایثار است.
شهادت غایت آرزوی رزمندگان راه خداست.
شهادت فریاد رسای اسلام بر ظلم ظالمان است.
شهادت مایة عزت مسلمین است و شهید احیاء کنندة این معناست.
شهادت بهای زحمات ومشقات شهید است.
شهادت قد بلند کردن ،استواری و شکست ناپذیر است .
شهادت قتل در راه خداست.
شهادت مردن نیست بلکه حیاتی دوباره است.
شهادت بانک رحیل تشنگان وصل بخداست و شهید واصل به این معناست.
شهادت بشارت نابودی ظالمان و ستمگران است.
شهادت پیام آور عزت وفتح است.
شهادت اتمام حجت با کافران و ملحدان است .
شهادت فیض عظما و فضلی از جانب خداست.
شهادت وسیلة رسیدن به قرب حق تعالی و وعدة تخلف ناپذیر سبحان
تعالی و قرآن به مؤمنان است.
پس به امید آنروز یعنــی

شهادت

 "شهـــــــادت"

بعونک یا لطیف


دوشنبه 86/11/8   ساعت 12:21 صبح

نویسنده مطالب زیر:   سید موسوی  

. بالاترین نیکیها

قال رسول الله صلی الله علیه و آله :
فوق کل ذی بر بر حتی یقتل فی سبیل الله فاذا قتل فی سبیل الله فلیس فوقه بر.

رسول خدا(ص) می فرماید :
بالاتر از هر کار خیری، خیر و نیکی دیگری است تا آنکه فردی در راه خدا کشته شود، و بالاتر از کشته شدن در راه خدا خیر و نیکی نیست.
وسائل الشیعه، ج11، ص10، حدیث 21


2. برترین مرگها
قال رسول الله صلی الله علیه و آله :
اشرف الموت قتل الشهاده

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود :
شهادت برترین مرگهاست.
بحارالانوار، ج67، ص8، حدیث4


3. مرگ برتر
قال امیر المومنین علیه السلام :
ان الموت طالب حثیت لایفوته المقیم و لا یعجزه الهارب ان اکرم الموت القتل.

حضرت علی علیه السلام فرمود :
مرگ، با شتاب و تعقیب کننده است((هممه را دریابد)) نه ماندگان از دست برهند و نه فراریان او را بازدارند، گرامی ترین مرگ، کشته شدن است.
نهج البلاغه، خطبه123


4. برترین قتل شهادت است
قال رسول الله صلی الله علیه و آله :
اشرف القتل قتل الشهدآء.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود :
والاترین قتل، کشته شدن شهیدان است.
نهج الفصاحه، ص668


5. هزار ضربه شمشیر به از مرگ در بستر
قال امیر المومنین علیه السلام :
والذی نفس ابن ابی ابیطالب بیده لالف ضربه بالسیف اهون علی من میته علی الفراش.

حضرت علی علیه السلام فرمود :
قسم به کسیکه جان فرزند ابیطالب در دست اوست، هزار ضربه شمشیر بر من آسانتر از مرگ در بستر است.
بحار الانوار، ج97، ص40، حدیث44


6.شهادت، نه مرگ در بستر
قال امیر المومنین علیه السلام :
ایها الناس ان الموت لا یفوته المقیم و لایعجزه الهارب لیس عن الموت محیص و من لم یمت یقتل و ان افضل الموت القتل، والذی نفسی بیده لالف ضربه بالسیف اهون علی من میته علی فراش.

حضرت علی علیه السلام فرمود :
ای مردم همانا ایستادگان و فراریان را از مرگ گریزی نیست و هر کس به مرگ طبیعی نمیرد کشته می شود و شهادت بهترین مرگ است و سوگند به خدائی که جانم در دست اوست، هزار ضربه شمشیر آسانتر است بر من از مرگ در بستر.
وسائل الشیعه، ج11، ص8، حدیث12


7. شهادت کرامت است
قال السجاد علیه السلام :
القتل لنا عاده و کرامتنا الشهاده.

حضرت امام سجاد علیه السلام فرمود :
کشته شدن عادت ما و شهادت کرامت ماست.
بحار الانوار، ج45، حدیث118


8. شهادت آرزوی اولیاء
قال رسول الله صلی الله علیه و آله :
والذی نفسی بیده ((لولا ان رجالا من المومنین لاتطیب انفسهم)) لوددت انی اقتل فی سبیل الله، ثم احیا ثم اقتل ثم احیا ثم اقتل، ثم احیا ثم اقتل.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود :
قسم به آنکه جانم به دست اوست((اگر نبود اینکه جمعی از مومنین خوش ندارند)) دوست داشتم که در راه خدا نه یکبار و دوبار، که چندین بار زنده گشته و بار دیگر کشته گردم.
صحیح بخاری، ج4، ص21، باب تمنی الشهاده


9. روزی شهادت
قال امیر المومنین علیه السلام :
من دعائه علیه السلام لمّا عزم علی لقا القوم بصفّین :
اللّهم ربّ السّقف المرفوع … ان اظهرتنا علی عدونا فجنّبنا البغی و سدّدنا للحق و ان اظهرتهم علینا فارزقنا الشَّهاده و اعصمنا الفتنه.

حضرت علی علیه السلام فرمود :
خدایا، ای پروردگار آسمان برافراشته … اگر ما را بر دشمنان پیروز گرداندی، از ستم و تجاوز دورمان دار و بر حق استوارمان گردان و اگر دشمنان بر ما پیروز شدند، شهادت را روزیمان فرما و از فتنه بازمان دار.
نهج البلاغه، خطبه170


10. فرجام سعادت و شهادت
عن امیر المونین علیه السلام :
و انا اسال الله بسعه رحمته و عظیم قدرته علی اعطاء کل رغبه … ان یختم لی و لک بالّسعاده و الشّهاده.
حضرت علی علیه السلام در پایان عهدنامه خود به مالک اشتر نوشت :

حضرت علی علیه السلام فرمود :
من از خدا به گشایش رحمت و بزرگی قدرتش(بر آنکه هر چه بخواهد عطا می کند) می خواهم که پایان زندگی من و تو را به نیکبختی و شهادت قرار دهد.
نهج البلاغه نامه53


یکشنبه 86/10/30   ساعت 11:56 صبح

نویسنده مطالب زیر:   سید موسوی  

((حج))

 حج درلغت یعنی :قصد کردن ،آهنگ کردن، در اصطلاح شریعت اسلام،حج عبارت
 است از:قصد وحرکت کردن مسلمان مستطیع به سوی بیت الله الحرام در وقت
 معین وبا انجام اعمال ومناسک مخصوص تا از این طریق عبدیت وبندگی خود را در
  ظاهر وباطن در برابر اللهعزوجل اظهار کند
.

 (( فلسفه حج ))

 هدف اساسی ومهم در انجام عبادت آن است که به منظور امتثال فرمان خداوند
  ادای حق بندگی وسپاس گزاری از نعمتهای بی شمار وی انجام گیرد

 (( مناسک حج ))
 
 مناسک حج به طور کلی یاد آور خاطرات حضرت ابراهیم خلیل است که با عقیده
 راسخ وتوکل کامل از همه اسباب ظاهری ومادی قطع امید می کند و همسر و
 فرزنده خردسالش را در بیابان خشک مکه برای خدا رها می سازدو درنهایت  همانجا
 دعا می کند و کعبه را برای عبادت خداوند یگانه می سازد واز خداوند عاجزانه
 میخواهد تا آن را مرکز توهید و تجمع جهانیان بگرداند
.

 ((خداوند خطاب به ابراهیم می فرماید :
))
 
 (( واذن فی الناس بالحج یاتوک رجالا وعلی کل ضامر یاتین من کل فج عمیق )) 
  (سوره حج27 )

 مردم رادعوت به حج کن تا پیاده وسواره بر مرکبهای لاغر از هر راه دور (به سوی
 خانه کعبه)بیایند. 
 از این رو حج درتجدید میثاق با آرمانهای ابراهیمی و اینکه حاجی با دنیای پیرامون
 خود قطع رابطه می نماید و با لباس احرام و سر و وضع ساده و بی آلایش لبیک
 گویان عازم دیار ابراهیمی می شود. لذاحج در واقع شناخت اساس وپایه مذهب
 بزرگ ابراهیمی است
.
 
 (( اهمیت حج در اسلام ))

 حج پنجمین رکن اساسی اسلام است که در سال نهم هجری بر مسلمانان
 فرض شد آیات و احادیث متعددی در باره اهمیت وتاکید رفتن به حج خانه کعبه
 واردشده است :
 
  (( واتموا الحجو العمرة الله ))  (سوره بقره 196) 
 
 حج وعمره را برای خدا بجا آورید.
 
  (( والله علی الناس حج البیت من استطاع الیه سبیلا )) ( سوره آل عمران 96)

  وحج خانه کعبه واجب الهی است بر کسانی که توانایی (مالی وجسمی) برای
  رفتن بدانجا دارند.


  ((
حج به ارمغان آوردن شوری از مشعر ، شوقی از منا ،  ایثاری از قربانی ،
  حرکتی از طواف و تلاشی از سعی می باشد
))

 ( التماس دعا )

    عکس...

جمعه 86/10/7   ساعت 3:57 صبح

نویسنده مطالب زیر:   سید موسوی  

(خلاصه ای اززندگی نامه سردار رشید اسلام شهید نجاتی)


تاریخ تولد : 21/1/ 1341  
تاریخ شهادت :21/6/1366

محل شهادت : سردشت ارتفاعات بولفت

تعداد فرزندان : دو دختر ویک پسر

شادی روح این سرادر سپاه اسلام و

تمامی شهدای مظلوم شهر کرمانشاه سه تا صلوات 
             
                              
                  اللهم صل علی محم وال محمد وعجل فرجهم

                    //////////////////////////////////////

شهید والا مقام ابراهیم نجاتی در سال 1341 درخانواده ای مذهبی در یکی از محله های

مستضعف نشین شهر کرمانشاه دیده به جهان گشود.بعد از پایان تحصیلات ابتدایی پدر خودرا

ازدست داد ومسئولیت تامین و  معاش زندگی مادر /برادر/سه خواهرش را به عهده گرفت با

وجود اینکه هنوزسن وسالی از ایشان نگذشته بود به جای پدر زحمت کش خود در قصابخانه

مشغول کار شد و علاوه بر انجام کار سنگین در قصاب خانه درس را رها نکرد وسه سال دوره

راهنمایی را ادامه تحصیل داد تا اینکه به علت فشار سنگین کار و همچنین لزوم حضور دائمی

درسر کار مجبور به ترک تحصیل شد در این مدت سعی و تلاش زیادی می کرد تا جای خالی

پدر را برای برادر/ خواهرانش پر کند و هیچ گاه محبت خود را از انان دریغ نمی کرد .با پیروزی

انقلاب اسلامی او همچون سایر امت حزب الله وارد صحنه های انقلاب شد وبه عنوان فردی

حزب اللهی از هیچ کوشش و تلاشی درجهت ثبات نظام مقدس جمهوری اسلامی دریغ

نورزید.اوفردی بود که درمیان دوستان واشنایان به سخاوتمندی بخشندگی ومحبت به نزدیکان

وخصوصا صله ارحام معروف وزبان زد خاص وعام بود/وبا شروع جنگ زندگی اونیز وارد مرحله

جدیدی شد/ وارد بسیج شد و به جبه حق علیه باطل اعزام گردید ابتدا تاچند ماهی در گردان

های عملیاتی تیپ نبی اکرم(ص) مشغول و سپس عضو اطلاعات وعملیات تیپ شدند در

زمانی که در جبهه بودند مرتبا از طرف دوستان اعم ازدوستانی که همکارش بودند و دوستانی

که خارج از تیپ بودند به ایشان توصیه می شد که شمابه پشت جبهه بروید و درانجا خدمت

نمایید تا بتوانید به خانواده وافراد تحت تکلفت وهمسر وفرزندانت برسی ولی ایشان هیچ وقت

راضی به این کار نمی شد و جبهه را ترک نمی گفت./خلاصه کلام اینکه هرچه از

اخلاص /ایمان/ عشق وعلاقه این شهید به اسلام /انقلاب و امام گفته شود باز کم است و

مانند قطره ای از دریا است/.

وصیت نامه شهید...

دوشنبه 86/9/12   ساعت 12:59 صبح

نویسنده مطالب زیر:   سید موسوی  

  به چه می اندیشی یا سید علی؟

 

دست بر سینه نگاه اشدائی ات را بر زمین دوخته ای. کلُّ إناءٍ یترشح بما فیه.رنگ رخسار خبر میدهد از سر درون، یا سید علی!

به کهف فکر میکنی؟ به تنهایی؟ به غربت؟

به مردم؟به روزگار؟به آینده؟

نکند در اندیشه ی چاه باشی، یا سید علی


وای ...وای ...وای بر ما اگر تو در چنین اندیشه ای باشی



(تو چه فکرمیکنی هر چه به فکرت می رسه بنویس)


یکشنبه 86/9/4   ساعت 12:46 صبح

نویسنده مطالب زیر:   سید موسوی  

یادخون

                                       ( صبر کن نرو - بمون - با توام - آره با توی ایرانی  ) 
                                                             
                                                            حداقل اگر ادعا می کنی که ایرانی هستی


از این جور کلمات و جملات زیاد شنیدی نه ؟ خون شهدا ... یاد شهدا ... جای پای شهدا ... وصیت نامه شهدا ...
بدت میاد نه ؟ ها پس چی ؟
بدت نمیاد ... ولی خوشتم نمیاد ! درست گفتم ؟
تاحالا فکر کردی که چرا این حس رو داری ؟
بذار بهت کمک کنم .. آره می دونم این کلمات و این جملات از دهان کسانی میاد بیرون که ازشون خوشت نمیاد . ریش دارن ... بسیجی هستن ... حزب الهی جماعت ... خوشت نمیاد ... باشه خوشت نیاد ولی بیا دو کلوم با هم حرف بزنیم .

( حوصله نداری ؟ )

در مورد ایران خودمونه ... ایرانی که سنگشو همیشه به سینه می زنی ولی هیچ وقت نخواستی فکر کنی که چه کسانی این کشور رو حفظ کردند .
چه کسانی سینه هاشونو مقابل گلوله دشمن سپر کردند تا تو ی جوون الآن راحت واسه خودت بگردی و نخوای بذاری که استخوان های بی نام و نشونشون رو تو دانشگاه دفن کنن .
بیا واسه چند دقیقه خودمون رو بذاریم جای اونها .... موافقی ؟ سخته ... نمی شه حس گرفت ... ولی بیا بذاریم .
خب الآن اعلام جنگ کردند ... عراق به ما حمله کرده ... داره میاد داخل خاکمون ... قراره بیاد توی خونه های منو تو ... چه حسی داری ؟
اگه بیاد پشت در خونت با اون چشمای ناپاکش چه حسی بهت دست می ده ؟
ببینم ناموس مهمتره یا مقبره کوروش و داریوش ؟ بگو هر کدوم برات مهمتره با همون حس بگیر قراره هر دو رو از دست بدی ...
فرار که نمی کنی ؟
آفرین ... می دونم چی می گی ...
غلط می کنه بیاد ... غلط می کنه ...
بریم ؟ ...
مادر ... پدر ... برادر ... خواهر ... همسر ... دوست ... رفیق ... پس اینا چی می شن ؟
ببین اینجوری نمی شه ... داره میاد ... صدای قدمهاشو می شنوی ؟
دوست داری خِرخِرشو پاره کنی نه ؟ ولی یه چیزی ... باید قید همه اون چیزهایی که بالا گفتم رو بزنی ... شاید دیگه نبینیشون ...
ولی یه چیزی هست مطمئنی که هیچ وقت حضور دشمن رو در خاکت و در خونه خودت نمی بینی ...
یا نیستی ... یا اگه هستی خرخره دشمن رو پاره کردی ...
حس قشنگیه ؟ نه ؟ آدم خیلی باید مرد باشه که اینجوری باشه نه ؟
هم وطنم ، اون رفت و می دونست که باید قید همه چی رو بزنه ... چون نمی خواست ننگ ترس ، ننگ بیخیالی یا بعضی وقتها وطن فروشی بر پیشونیش نقش ببنده ...
می خواست سرباز وطنش نام بگیره . می خواست حداقل اگه می ره هموطناش ... خانوادش راحت زندگی کنن. مثل منو تو ...
ولی فکر نمی کرد حتی قراره  استخونهای بی نام و نشونشو  تو دانشگاه وطنش راه ندن ... 
نمی دونست قراره دختر و پسرای  ناآگاه ما با خیلی از کاراشون  سوهان روحشون می شن .
نمی دونست  یه موقع مردم برای بردن اسمش قراره خجالت بکشن ...
نمی دونست بعضی ها برای بردن اسمش می ترسن که یه وقتی فحش بخورن ...
و فکرشو نمی کرد که قراره از داخل خود کشورمون و توسط جوونای خودمون  به راهمون و به عقیدمون حمله کنن ...


جَوون وطن .. ای ایرانی ... مواظب خودت باش ...

مواظب باش که برباد رفتن هویت خودت و ناموست رو نظاره گر نباشی

مواظب باش که اینگونه نشود که بمانی و بیکار بمانی و لبخند دشمن را نظاره گر باشی

مواظب باش که بازنده نباشی



یکشنبه 86/9/4   ساعت 12:3 صبح
<   <<   6   7      >

Copyright ©  www.persian templates.com